Monday, September 20, 2010

تولد بازی

خوب به سلامتی و میمنت تولد دردونه هم برگزار شد.ناهار با دوستان در فست فود مورد علاقه بعدش پیاده روی تا منزل و چند ساعتی بازی و کیک و غیره.به بچه ها که خیلی خوش گذشت .دردونه پارسال  یک همکلاسی داشت که چند بار رفت خونشون و اونهم اومد خونه ما.بچه خیلی شیطونیه و دردونه رو کلافه میکرد وبعد از مدتی دردونه گفت که دیگه نمیخوام بیاد اینجا و من هم نمیرم خونشون .امسال هم کلاسهاشون جدا شد ولی اون دردونه رو تولدش دعوت کرد.مادر این بچه خیلی دوست داشت که بچه ها با هم رفت و آمد داشته باشن ولی چند دفعه که ما بهانه آوردیم دیگه اونهم انگاری دوزاریش افتاد و دیگه خبری ازش نشد.خوب با این اوصاف دردونه برای تولدش دعوتش نکرده بود.همونروزی که با دوستای دردونه قرار ناهار داشتیم همینکه داشتیم میپیچدیم توی پارکینگ رستوران دیدم بابای دردونه برای یکی دست تکون میده .گفتم کی بود؟گفت بابای مایکل با خود مایکل .منو میگی انگار که در حین ارتکاب جرم دستگیر شده باشم .فکر کن اگر میومد و بچه ها رو میدید چه افتضاحی میشد و من دیگه تو روی مامانش چه طوری نگاه میکردم.خوشبختانه اونها رفتند قسمتی که با ماشین میری و سفارش میدی و اصلا پیاده نشدن و به خیر گذشت

No comments:

Post a Comment