Thursday, December 30, 2010

خسیس

توی اعلامیه برنامه زده بود از ساعت 9-6 طرف ساعت 8 اومده میگه خوب حالا که یکساعت بیشتر از برنامه نمونده باید ورودی هم بدم؟منمهم گفتم خیلی معذرت میخوام شما میتونستید از ساعت 6 تشریف بیاورید تا از سنت سنت این مبلغ ناچیز ورودی استفاده ببرید.البته فقط قسمت اولش رو بلند گفتم و بقیه اش رو توی دلم.
حالا این مبلغ ورودی چقدر هست؟قیمت یک فنجون قهوه

شب سال نو

دلم میخواد فردا شب برم و آتش بازی شب سال نو رو از نزدیک ببینم ولی هیچکس حاضر نیست باهام بیاد و تا نصف شب تو خیابونها و شلوغی علاف بشه.شیطونه میگه تنهایی پاشم برم

تنها در خانه

ناهار منزل دوستی مهمون بودیم.عصر که شد تصمیم گرفتیم که برای گردش همگی بریم بیرون.طبق معمول جمعهای نسبتا بزرگ مدتی بیرون کنار ماشینها ایستادیم تا همه جمع بشن.وقتی که صاحبخونه در را قفل کرد و اومد که سوار ماشین بشه یکدفعه متوجه شد که دو تا از دخترها نیستند.بچه ها توی اتاق مشغول بازی بودند و اصلا متوجه نشده بودند که همه دارند میرند بیرون.مادرهای حواس جمع هم فکر کرده بودند که سوار یکی از ماشینها هستند .جالب اینجا بود که در هم از روی بچه ها قفل شده بود.خلاصه که داشت قسمت جدید "تنها در خانه" کلید میخورد

Sunday, December 12, 2010

وام

فقط خدا نکنه که امورات مالی وطنی به دلیل غربت نشینی دست یک وکیل خانوادگی از نوع والده مکرمه همسر عزیز بیافته.واضح و مبرهن است که کل فامیل و اقوام خیلی بیشتر از صاحب مال از تعداد صفرهای مندرج در دفترچه بانک مطلع هستند و با یک حساب سرانگشتی مبلغ موجودی حساب رو در هر زمان با هر نوع نرخ بهره از قبیل ساده و مرکب محاسبه میفرمایند.حالا هر کی ندونه فکر میکنه که چه مایه داریم ما!نه عزیز از این خبرها نیست.چندرغازپول رهن خونه که نهایتا باید به مستاجر بازپرداخت بشه.اونهم در حالیکه همسر گرامی بنده هیچ ابراز علاقه ای نمیفرمایند که حتی از والده مکرمه سوال بفرمایند که آیا برادر عزیزشان مبلغ مقروضی را که قرار بود 6 ماه پیش بازگردانند مسترد نموده اند یا خیر.آنوقت ایشان در کمال راندن در جاده خاکی از همسر بنده میپرسند که :وام سراغ نداری؟یعنی ما در یک قاره دیگه در یک نیمکره دیگه وام سراغ داریم؟یا به در میگین دیوار بشنوه؟
بلند پروازی امر بسیارپسندیده ای است ولی تا وقتی که براساس جیب مبارک باشه و نه بر اساس حساب بانکی یک بنده خدایی در اونسر دنیا که دستش از همه جا کوتاهه.اصلا یا ایها الناس ما این دو زار ده شایی رو لازم داریم به کسی هم ارتباط نداره که چه برنامه ای براش داریم و بدهکار هم به کسی نیستیم که توضیح بدهیم.اصلا بنده شاید بخواهم که شکم نداشته ام را لیپوساکشن کنم
خواهشمند است طرحهای عمرانی و توسعه را با در نظر گرفتن بودجه های جاری ارزیابی فرمایید.تصویب بودجه های عمرانی و اعطای وام به بنگاههای زود بازده تا اطلاع ثانوی متوقف میباشد

Friday, December 3, 2010

صرفا نشخوار

این روزها خبرهایی که  از داخل میاد همش بوی دود،آلودگی،اعدام،ترور،آتشسوزی در جنگلهای شمال،قتل در روز روشن در مقابل چشمان پلیس همیشه در صحنه و هشیار و بازم بگم؟میده .امروز با برادرم چت میکردم،حرف جالبی زد،گفت: برکت از این مملکت رفته!این حرف من رو خیلی ناراحت کرد.با اینکه خیلی از اونجا دورم ولی نمیدونم چرا احساس خفگی میکنم
درکش کمی سخته ولی واقعا پلیس نسبت به مردم چه وظیفه ای داره؟اینکه مواظب باشه کسی در کار یک قاتل یا جنایتکار دخالت نکنه تا بتونه سر فرصت به انجام جنایتش برسه؟یا اینکه با اقتدار کامل به خانمها گیر بده که چرا روسریت فلانه یا مانتوت بهمانه؟شایدم باید به موی پسرها گیر بده
چند سال پیش یک مرد مستاصل مجنون اومده بود دم اداره ما در ایران.اول زد شیشه های کیوسک نگهبانی نیروی ا ن ت ظ ا م ی توی خیابون رو شکست.جهت اطلاع فقط یک تیکه میلگرد دستش بود.سرباز وظیفه داخل کیوسک که از ترسش متواری شد به سر خیابون.بعدش هم با فاصله چند تا ماشین با افسرهای رنگ و وارنگ با کلی قپه و کوفت و زهرمار اومدن ولی هیچکس جرات نمیکرد به اون مرد نحیف مهاجم با میلگرد دستش نزدیک بشه.همه فقط جمع شده بودن و کاری نمیکردن.مرد مهاجم تنها درخواستش این بود که با یک نفر مسوول صحبت کنه و دردش رو بگه یعنی کلا آدم خطرناکی به حساب نمیومد.خلاصه اینکه شاید بعد از نیمساعت که پرسنل شجاع هی رفتن و اومدن یکی از اونها که به نظر س ره ن گ میومد (به گفته همکارها) به بهانه صحبت کردن به مهاجم نزدیک شد و با پرت کردن حواسش میلگرد رو از دستش قاپید و آنجا بود که همه شجاع شدند و گرفتنش و انداختنش توی ماشین و رفتن.یعنی رفع و رجوع کردن یک مساله به این پیش پاافتاده ای انقدر براشون سخت بود.خوب چطور میشه انتظار داشت موقع مواجه شدن با قتل و جنایات دیگه بتونن کاری انجام بدن؟