Friday, December 3, 2010

صرفا نشخوار

این روزها خبرهایی که  از داخل میاد همش بوی دود،آلودگی،اعدام،ترور،آتشسوزی در جنگلهای شمال،قتل در روز روشن در مقابل چشمان پلیس همیشه در صحنه و هشیار و بازم بگم؟میده .امروز با برادرم چت میکردم،حرف جالبی زد،گفت: برکت از این مملکت رفته!این حرف من رو خیلی ناراحت کرد.با اینکه خیلی از اونجا دورم ولی نمیدونم چرا احساس خفگی میکنم
درکش کمی سخته ولی واقعا پلیس نسبت به مردم چه وظیفه ای داره؟اینکه مواظب باشه کسی در کار یک قاتل یا جنایتکار دخالت نکنه تا بتونه سر فرصت به انجام جنایتش برسه؟یا اینکه با اقتدار کامل به خانمها گیر بده که چرا روسریت فلانه یا مانتوت بهمانه؟شایدم باید به موی پسرها گیر بده
چند سال پیش یک مرد مستاصل مجنون اومده بود دم اداره ما در ایران.اول زد شیشه های کیوسک نگهبانی نیروی ا ن ت ظ ا م ی توی خیابون رو شکست.جهت اطلاع فقط یک تیکه میلگرد دستش بود.سرباز وظیفه داخل کیوسک که از ترسش متواری شد به سر خیابون.بعدش هم با فاصله چند تا ماشین با افسرهای رنگ و وارنگ با کلی قپه و کوفت و زهرمار اومدن ولی هیچکس جرات نمیکرد به اون مرد نحیف مهاجم با میلگرد دستش نزدیک بشه.همه فقط جمع شده بودن و کاری نمیکردن.مرد مهاجم تنها درخواستش این بود که با یک نفر مسوول صحبت کنه و دردش رو بگه یعنی کلا آدم خطرناکی به حساب نمیومد.خلاصه اینکه شاید بعد از نیمساعت که پرسنل شجاع هی رفتن و اومدن یکی از اونها که به نظر س ره ن گ میومد (به گفته همکارها) به بهانه صحبت کردن به مهاجم نزدیک شد و با پرت کردن حواسش میلگرد رو از دستش قاپید و آنجا بود که همه شجاع شدند و گرفتنش و انداختنش توی ماشین و رفتن.یعنی رفع و رجوع کردن یک مساله به این پیش پاافتاده ای انقدر براشون سخت بود.خوب چطور میشه انتظار داشت موقع مواجه شدن با قتل و جنایات دیگه بتونن کاری انجام بدن؟


No comments:

Post a Comment